حافظ
عجب نطقی بکردی و شگفت آور غزل گفتی
توشاعر آمدی از پیش و اینها از ازل گفتی
چه شیرین است گفتارت تو ای شیرین سخن حافظ
چه کردی تو چه گفتی توکه گویی باعسل گفتی
توتادرسی بنشاندی بر تن وروح و روان من
هزاران نکته ازمعنی توبااصل وبدل گفتی
هرکه خواندسطری زگفتارت پذیرا شد تمامش را
که تو اندرزوپندت رانه باجنگ و جدل گفتی
هرکه در کارش گره افتادو حیران ماند
تودر فالش مدد کردی علل را با علل گفتی
تو بلبل شاد کردی و نکش پر نغمه ی دلکش
تو با او ازان روز خوش گل در بغل گفتی
روزوشب من ز خدا شادی روحت خواهم
آن خدایی که تو نامش به پاکی در غزل گفتی