دلم کشید به جای سر زدن به فیسبوکم برای تو بنویسم ... و کاش دلم بیشتر از این نقش ها می کشید و کاش کمتر یادم تو را فراموش می شد! دلم می خواست تا هر روز آنگاه که با پرتو شرقی خورشید از خواب برمی خیزم و هر شب که با جستجوی ستاره ای در دل آسمان لخت بی ستاره به خواب می روم نام تو را بر زبانم می بردم و با یاد تو روزم را آغاز و شبم را پایان می دادم ... دلم می خواست تا مثل آن روز که دلم برایت پر کشید و قلبم سرشار از سپاس شد ....هر لحظه دلم برایت پر می کشید و هر آن قلبم سرشار از سپاس می بود . دلم همه این لحظه های ناب را از تو طلب می کند . از تو که همه چیزی ... از تو که بی آنکه بگویم می دانی ... از تو که از شور نفسهایم کلمات دلم را می شنوی ... اما با همه اینها من هم دلم می خواهد بگویم . چون زیباست برای چون تویی گفتن ...
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مرام در تاریخ 1392/03/02 و 12:03 دقیقه ارسال شده است | |||
ببین داااش البته نمی دونم اقایی یا خانم ولی خیلی مطلب خوبی دمت گرم |
این نظر توسط ... در تاریخ 1392/02/30 و 13:35 دقیقه ارسال شده است | |||
هه هه خوشحال نباش برا شما نیست برا خدا گفتم شما که ارزش این حرفارو ندارین |
این نظر توسط 90 در تاریخ 1392/02/29 و 21:43 دقیقه ارسال شده است | |||
وای حالم به هم خورداینادیگه چه مزخرفاتین یکم خودتونو جم وجور کنین بهتر نیس؟ |
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی